18 آذرماه سرمربی تیم استقلال، تهران را ترک کرد. شب قبل از ترک تهران بیانیهای منتشر کرد و در بیانیه خود اعلام کرد که به همراه دستیاران خویش به دلیل مشکلات مالی به وجود آمده و عدم رفع این مشکلات توسط باشگاه استقلال این تیم را ترک میکنند و قرارداد خویش را یکطرفه فسخ میکنند. این سرمربی تیم استقلال را از انتهای جدول به صدر جدول رسانده بود.
یک ماه قبل اما اتفاقی بزرگتر رخ داده بود، قائله بنزین و کمک معیشتی و اعتراضات سراسری که ماحصل این اتفاقات در دو چیز خلاصه شد؛ یک ناکارآمدی دولت و حکومت در عدم ایجاد بحران و مدیریت بحران، دو فراگیر نبودن و همهفهم نبودن درک این ناکارآمدی بهصورت عمومی در بطن جامعه ایران. این اتفاقات مربوط به بنزین هم نتوانست بهصورت کاملاً عمومی مردم را در بیکفایتی ردههای مدیریتی قانع کند حتی سیل و زلزله هم نتوانستند چون در ایام سیل و زلزله به دلیل بالاتر بودن حس همدردی تا مقصریابی و همچنین ضعف کلی ما در حافظه تاریخی و عدم بررسی زوایای یک قضیه برای تکرار نشدن آن، مردم با عمق ناکارآمدی برخورد نداشتند. اما قضیه استراماچونی و موج حاصل از آن و قضیه ویلموتس در بستر فوتبال ، فوتبال بهعنوان رنگ زندگی امروزی و سادهترین تفریح عمومی در ایران ، باعث شد تا بهصورت عمومی ناکارآمدی سیستم مدیریتی کشور به پایینترین سطح فهم عمومی نیز رسوخ کند
و معلوم شود که هم تبعیض وجود دارد(پرداخت پول ویلموتس از طریق پتروشیمیها و عدم مشکل مالی برخی تیمها و پرداخت پول اعضای کادر فنی پرسپولیس و …)، هم تحریم بانکی وجود دارد(عدم وصول چک بانک سپه در ایتالیا) هم کنوانسیون پالرمو( و لزوم پیوستن به FATF) مهم است( مربی ایتالیایی در مظان اتهام پولشویی بود) و هم سادهترین اصول برای مدیریت وجود ندارد( انتخاب اشتباه نفرات و عدم استفاده از تخصص و چسبیدن به صندلیهای مدیریتی و …) و سیستم مدیریتی دروغگوست( یک هفته هرروز قرار بود استراماچونی برگردد و باشگاه و وزارت ورزش در حال مذاکره بودند ولی مربی ایتالیایی و وکلای او تکذیب میکردند) و تزلزل و تهدید را با بدترین واکنش پاسخ میدهد(حمله به تجمع طرفداران باشگاه استقلال و جواب تاج به نمایندگان مجلس و عدم افشای قرارداد ویلموتس و حملات به معترضین در قبلترها). این چند مورد حالا بهصورت عامتر فهمیده میشد و داغ قضیه بنزین را هم تازهتر میکرد و در همین حوالی بود که بحث بعدی نور علی نور شد؛ آلودگی هوا!